♥پرنیا✿◕ ‿ ◕✿♥پرنیا✿◕ ‿ ◕✿، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 30 روز سن داره

پــــرنیــــا هدیه خوب خدا✿◕ ‿ ◕✿

♥روز دختر مبارک♥

دختران فرشتگانی هستند از آسمان برای پر کردن قلب ما با عشق بی پایان تقدیم به بهترین دختر دنیا و امید حیات من.. با آرزوی بهترین و برترین ها برای فرشته زندگیم . . . دخترم روزت مبارک ✿   همچنین این روز بر دختران دیروز و مادران امروز و همه دختر های ناز نی نی وبلاگ مبارک ببخشید که نمیتونم بیام پیشتون واین روز رو به  همتون تبریک بگم ولی از همین جا روی ماه همتون رو  میبوسم واز طرف پرنیا  به مدت یه هفته ازتون خداحافظی  میکنیم تا بعد از سفر بیایم وبه همتون سر بزنیم دلمون برای همتون تنگ میشه     ♥♥♥♥♥&he...
16 شهريور 1392

این روزهامون واولین چکاب دندان پزشکی..

سلام به عسل خودم باید بگم این روزها خیلی باهم درگیریم انگار داری یه مرحله ی جدید رو شروع میکنی ووارد یه مرحله جدید میشی ومنم همش در حال تعجب از رفتار های خوب وگاهی هم رفتارهایی که من نمی پسندم ولی در کل همشون رو دوست دارم... حالا تا جایی که تو خاطرم باشه برات تعریف میکنم: الان کاملا معنی همه حرفها رو حتی به طور پیچیده متوجه میشی "انقدر بامزه تو بعضی  سوالها جوابم رو میدی که به معنی واقعی این شکلی میشم برات دوتا شلوار لی گرفتم که تو از بچگی عاشقش هستی ولی جالبیش اینه که یکی از  شلوار ها کمی از اون یکی گشادتره وکاملا راسته نیست واومدی میگی:مامان این شلوار و برام تنگ کن میپوشم پاهامو تپل نشون میده م...
13 شهريور 1392

تولد ارمیتا عسل مبارک♥

امروز روز تولد یکی از دوستای گلمونه والبته سالگرد دوستیمون پارسال همین موقع بود که من وپرنیا یه دوست خوب یعنی ارمیتا ومامان آناهیتا پیدا کردیم"تو این یک سال همه روز های ما با خاطرات همدیگه گذشت وبرای ما که جزئی از خانوادمون به حساب میان با اینکه تا الان قسمت نشده که همدیگه  رو  ببینیم وبرای تولد ناز دختر هم که این ترافیک های سرسام آور ویه سری عوامل دیگه  که دست به دست هم دادن تا گل دخملی من نتونه تو جشن دوست جونش شرکت کنه  وهدیشو بهش بده  وبه خاطر همین این تبریک صمیمانه از طرف خاله لیلا وپرنیا به گل قشنگم ارمیتا  ♥ ♥ دلم میخواد بدونی تو این...
9 شهريور 1392

هنرهای گل دخملی✿

بالاخره کلاسهای تابستونی شما گل دخملی با هزارتا ماجراهای جور واجور تموم شد.. از شروع کلاسها برات بگم که یک ماه اول عااااااااالی بود مثل یه دختر خانم کامل  وعاقل بعد از خوردن صبحانه با کلی ذوق وشوق میرفتی کلاس واصلا هم بهونه من  رو نمیگرفتی با مربی ها وبچه ها هم رابطه خوبی داشتی.سر کلاس هم که عالی بودی  هم تو سفال وهم تو نقاشی که از قبل هم استعدادش رو داشتی "ولی همین طور نموند.. ماه دوم که یه اتفاق تو کانون افتاد که برات می نویسم ولی حتما یادت می مونه چون  خیلی براتون ناراحت کننده بود وتا مدتها تو فکرش بودی"ولی من اصولا دوست ندارم  رفتارهای خودم وتو رو گردن اتفاقات پیرامونمون بندازم نرفتنت...
3 شهريور 1392
1